بازخوانی «گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر»؛ ماجرای تقریب در الازهر

«گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر؛ با تأکید بر جایگاه دانشگاه الازهر» اثر منوچهر ایزدینیا دانشآموخته رشته تاریخ اسلام، از جمله آثار حوزه مطالعات اسلامی معاصر است که به بررسی عمیق یکی از مهمترین جنبشهای وحدتطلبانه در جهان اسلام میپردازد.
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) : «گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر؛ با تأکید بر جایگاه دانشگاه الازهر» اثر منوچهر ایزدینیا دانشآموخته رشته تاریخ اسلام، از جمله آثار حوزه مطالعات اسلامی معاصر است که به بررسی عمیق یکی از مهمترین جنبشهای وحدتطلبانه در جهان اسلام میپردازد. این کتاب، که در سال ۱۴۰۳ توسط دانشگاه بینالمللی مذاهب اسلامی منتشر شده، بر پایه تحلیل گفتمانی بنا نهاده شده و تحولات تقریب مذاهب اسلامی را از منظر تاریخی، سیاسی و فرهنگی در مصر، بهویژه در دانشگاه الازهر مورد کاوش قرار میدهد. نویسنده با بهرهگیری از چارچوبهای نظری گفتمان، بهویژه مفاهیم لاکلاو و موفه، به تشریح چگونگی شکلگیری، اوجگیری و افول این گفتمان میپردازد. این اثر نهتنها برای پژوهشگران تاریخ اسلام، بلکه برای سیاستمداران، علما و علاقهمندان به وحدت اسلامی، منبعی ارزشمند و نشاندهنده پیچیدگیهای روابط شیعه و سنی در قرن بیستم است.
ایزدینیا در مقدمه کتاب، به زمینههای شکلگیری گفتمان تقریب اشاره میکند. وی تأکید دارد که این گفتمان، ریشه در عوامل اجتماعی و سیاسی دارد که از دوران صفویه و عثمانی آغاز میشود. ایران، بهعنوان قلب تشیع، و امپراتوری عثمانی، بهعنوان نماد تسنن، از زمان سلیم اول رویکرد خصمانهای نسبت به یکدیگر داشتند. این خصومت، زنجیرهای از تفاوتهای گفتمانی را تولید کرد که با سقوط صفویه و تضعیف عثمانی، سست شد. نادرشاه افشار، با تلاش برای توافق سیاسی با عثمانی، اندیشه شیعه را به سوی رفع اختلافات سوق داد. در مقابل، گفتمان سنی در دانشگاه الازهر و تحت حاکمیت خدیوی مصر، انسجام یافت. در اوایل قرن بیستم، علمای ایران و مصر، در برابر حضور غرب به عنوان «خصم تمامعیار»، به تقریب روی آوردند. تسلط هژمونی غرب بر ایران (از اواسط قاجار) و مصر (در دوران خدیوی)، زمینهساز باروری تفکر تقریب شد. روابط غرب با ایران، مصر و ترکیه، چالشهایی ایجاد کرد که مسلمانان را به همگرایی علمی سوق داد.
سید جمالالدین اسدآبادی
سیدجمالالدین اسدآبادی، بهعنوان یکی از حلقههای نخستین این اندیشه، تأثیر شگرفی بر ایران و مصر بر جای گذاشت. او در مصر، علاوه بر مبارزات سیاسی، شاگردانی تربیت کرد که الازهر تا مدتها میزبان تفکراتش بود. اصلاحات محمد عبده، که ریشه در اندیشه سیدجمال دارد، سازماندهی نوینی برای الازهر ایجاد کرد و زمینه حضور متفکرانی مانند مصطفی المراغی و عبدالمجید سلیم را فراهم آورد. این اصلاحات، نهتنها ساختار اداری الازهر را تغییر داد، بلکه انتشار اندیشه تمدنی و فرهنگی را در برگرفت و پایههای تقریب را مستحکم کرد. از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۸۰ ق، ششبار قوانین و متون درسی الازهر اصلاح شد و نهادهایی مانند هیئت کبار علما و شورای صوفیه، رشد عقلانیت دینی را تسهیل کرد.
در ایران، غلبه اندیشه اصولی بر اخباری، علمای اصولی را به درک انحطاط جهان اسلام واداشت و گروهی از آنان، مانند آیتالله بروجردی و محمدتقی قمی، در محور اندیشه تقریب قرار گرفتند. با این حال، تقدم دوستی با غرب در میان ملیگرایان و باستانگرایان، بر همگرایی تقریبی تأثیر گذاشت. ضعفهای ساختاری گفتمان تقریب، اجازه عرض اندام به جریانهای رقیب داد. استفاده از «تقریب» به جای «وحدت»، نشاندهنده جنبه فرهنگی-علمی آن است. بنیانگذاران تقریب، به دنبال انحلال مذاهب نبودند، بلکه حفظ استقلال آنها را مد نظر داشتند. با این وجود، اندیشمندانی مانند رشید رضا، وحدت در پرتو خلافت را مطرح کردند، اما دوری تقریب از قدرت سیاسی، پیامدهای منفی داشت. گفتمانهای رقیب، با دستیابی به قدرت، مرزهای تقریب را به چالش کشیدند.
جمال عبدالناصر در کنار اعضای اخوانالمسلمین
ایزدینیا در این کتاب، گفتمانهای رقیب را ملیگرایی، تجددگرایی و ناصریسم معرفی میکند. به باور وی، از ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۹ میلادی، افول تقریب رخ داد که بیانگر ظهور این گفتمانها در مصر است. جمال عبدالناصر، با شعارهای سوسیالیستی، قانون توسعه الازهر را تصویب کرد، هیئت کبار علما را لغو و مجمع بحوث اسلامیه را جایگزین نمود. این تصمیم، زاویه تقریب با نهضت عربگرایی و سوسیالیسم را نشان میدهد. اخوانالمسلمین، که در هسته اولیه دارالتقریب نقش داشت، به ترور ناصر دست زد و تقریب منافع خود را از دست داد. بنابراین، رقابت این جریانها، زمینه تضعیف تقریب در مصر شد.
نویسنده سه دوره عمده برای دارالتقریب در نظر میگیرد:
الف. دوره تأسیس (۱۹۳۸-۱۹۵۲ میلادی / ۱۳۵۶-۱۳۷۱ قمری): نزدیکی سیاسی ایران و مصر، و تفکر وحدت در میان علمای شیعه و سنی، زمینهساز ایجاد دارالتقریب شد. نقش الازهر در تبیین هویت تقریب از طریق مجله «الازهر» برجسته است.
ب. دوره اوج و رویارویی با ملیگرایی و سوسیالیسم (۱۹۵۲-۱۹۶۱ میلادی / ۱۳۷۱-۱۳۸۰ قمری): علمای شیعه و سنی در تقابل با تفکرات ضد پیش رفتند. فتوای تاریخی شیخ شلتوت در ۱۹۵۸ میلادی / ۱۳۷۷ قمری، جواز پیروی از مذهب جعفری را به رسمیت شناخت. پیشگام این فتوا، شیخ عبدالمجید سلیم بود. این فتواها، تبلور رشد تقریب در الازهر و تأثیر دارالتقریب بر سیاستهای دانشگاه است. ریاست این دو شیخ بر الازهر، ثمره دوران آغازین است.
ج. دوره افول (۱۹۶۲-۱۹۷۹ میلادی / ۱۳۸۱-۱۳۹۹ قمری): تعطیلی «رساله الاسلام» در ۱۹۷۳ میلادی / ۱۳۹۲ قمری، تحولات سادات، انقلاب ایران و قطع روابط با مصر، نقطه افول را کلید زد. کنترل دولت مصر بر الازهر و مرگ چهرههای تقریبی، عوامل اصلی بودند. اصلاح قوانین نظارتی، استقلال الازهر را از میان برد و گفتمانهای رقیب مانند ملیگرایی عربی و ناصریسم رشد کردند. این امر، دارالتقریب را از منبع اصیل خود محروم کرد.
ایزدینیا نتیجهگیری کتاب را با زمینههای جنبش تقریب مذاهب اسلامی آغاز میکند و میآورد پیشتر اندیشهی وحدت شیعه و سنی وجود داشت، اما در سده بیستم با تحولات اجتماعی و سیاسی ایران و مصر بهصورت نهادی و منسجم درآمد. در ایران نیز غلبه رویکرد اصولی بر اخباریگری، توجه به فلسفه و اخلاق، و فعالیت علمایی چون آخوند خراسانی و سپس آیتالله بروجردی بستر فکری تقریب را آماده کرد. در مصر نیز اصلاحات در الازهر، نفوذ فلسفه اروپایی، و ظهور اندیشمندانی چون شیخ شلتوت، عبدالمجید سلیم و مصطفی عبدالرازق این زمینه را فراهم ساخت.
مولف بر نقش شخصیتها و نهادها نیز در این جریان تأکید کرده و بر آن است که آیتالله بروجردی و شاگردانش در شیعه، و شلتوت و عبدالرازق در سنی، تفکر تقریب را پیش بردند. نیز، دانشگاه الازهر و مجلاتی چون الازهر و رساله الاسلام به ارکان فکری تقریب بدل شدند. همچنین، دارالتقریب با محوریت محمدتقی قمی در مصر، به مرکز اصلی این گفتمان تبدیل شد.
وی بر نقش هویت و گفتمان تقریب نیز تأکید و میآورد تقریب بر ابعاد فلسفی و اخلاقی متمرکز بود و میکوشید از تعصب فرقهای عبور کند. همچنین، هدف آن هویتسازی جدید برای جهان اسلام و تقویت همکاریهای مشترک بود. بهعلاوه، به باور وی، منابع هویتبخش تقریب: قرآن، سنت نبوی، عقل و تاریخ بودهاند.
ایزدینیا به چالشهای موجود بر سر راه تقریب مذاهب اسلامی نیز اشاره کرده و معتقد است گفتمانهای رقیب همچون صوفیه، تجددگرایی، ناسیونالیسم عربی و ناصریسم در مصر باعث تضعیف آن شدند. نیز نفوذ دولت ناصر بر الازهر و قانون اصلاح الازهر (۱۹۶۱ م) تقریب را به حاشیه راند، و نهایتاً اختلافات سیاسی ایران و مصر در دوران جنگ سرد و پس از انقلاب ایران نیز به افول این جریان انجامید.
نهایتاً مولف بر آن است که تقریب توانست برای مدتی هویت مشترکی برای شیعه و سنی بر مبنای اخلاق و فلسفه ایجاد کند، اما به دلیل نبود هژمونی سیاسی و فشار گفتمانهای رقیب، نهاد دارالتقریب با مرگ محمدتقی قمی از میان رفت، هرچند اندیشه تقریب ادامه یافت، اما تأثیر آن پس از دهه ۱۹۷۰ محدود شد.
فصل اول کتاب، با عنوان «عوامل و زمینههای شکلگیری و گسترش گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر (۱۹۰۰-۱۹۴۷ م)»، به چهار بخش تقسیم شده: «زنجیره تفاوتها در جهان اسلام»، «شکلگیری زنجیره همارزی تشیع – تسنن»، «سوژگی و عاملیت علما در ایران» و «موقعیت سوژگی الازهر». در این فصل، نویسنده به بررسی زنجیره تفاوتهای تاریخی میان شیعه و سنی میپردازد و نشان میدهد چگونه این تفاوتها در قرن بیستم به همارزی تبدیل شد. نقش علمای ایرانی در ایجاد عاملیت و موقعیت الازهر به عنوان سوژه اصلی تقریب، تحلیل میشود. این فصل، پایههای تاریخی کتاب را مستحکم میکند و خواننده را با زمینههای پیش از تأسیس دارالتقریب آشنا میسازد.
فصل دوم «نقش دانشگاه الازهر در تقویت مفصلبندی گفتمان تقریب مذاهب اسلامی (۱۹۴۷-۱۹۶۱ م)»، شامل چهار بخش است: «شکلگیری سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی»، «منابع هویتی گفتمان تقریب مذاهب اسلامی»، «مفصلبندی هویت گفتمان تقریب مذاهب اسلامی» و «شیوههای تبیین هویت گفتمان تقریب مذاهب اسلامی». ایزدینیا در این فصل به چگونگی شکلگیری دارالتقریب میپردازد و منابع هویتی آن را از منظر گفتمانی بررسی میکند. مفصلبندی هویت، به معنای اتصال عناصر مختلف گفتمان، و شیوههای تبیین آن، مانند انتشارات و فتواها، مورد کاوش قرار میگیرد. این فصل، اوج تقریب را نشان میدهد و نقش الازهر را به عنوان موتور محرک برجسته میسازد.
فصل سوم «بررسی گفتمانهای رقیب در مصر و جهان اسلام (۱۹۶۱-۱۹۷۹ م)»، با چهار بخش: «دالهای خالی گفتمان تقریب مذاهب اسلامی»، «گفتمان ملیگرایی عربی»، «گفتمان تجددطلبی» و «گفتمان ناصریسم» است. نویسنده دالهای خالی (مفاهیم مرکزی بدون محتوای ثابت) تقریب را تحلیل میکند و گفتمانهای رقیب را معرفی مینماید. ملیگرایی عربی، با تأکید بر هویت قومی، تجددطلبی با گرایش به غرب، و ناصریسم با سوسیالیسم عربی، به عنوان چالشهای اصلی تقریب بررسی میشوند. این فصل، رقابت گفتمانی را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه این گفتمانها، فضای تقریب را تنگ کردند.
فصل چهارم «عوامل و جریانهای داخلی و خارجی مؤثر در تضعیف گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر (۱۹۶۱-۱۹۷۹ م)»، شامل پنج بخش: «هژمونی گفتمان ناصریسم»، «تقابل هژمونیک گفتمان ملیگرایی عربی و باستانگرایی»، «ترقیق مفهوم خصم تمامعیار»، «هژمونی گفتمان ملیگرایی مصری» و «افول هژمونی مذهبی الازهر» است. در این فصل، هژمونی ناصریسم و تقابل آن با ملیگرایی عربی و باستانگرایی تحلیل میشود. ترقیق مفهوم خصم تمامعیار (غرب)، به معنای کاهش شدت آن، و هژمونی ملیگرایی مصری، عوامل تضعیف هستند. نیز افول هژمونی الازهر، به عنوان ضربه نهایی، بررسی میشود. این فصل، دلایل افول را از منظر داخلی (سیاستهای ناصر و سادات) و خارجی (روابط با اسرائیل و غرب) واکاوی میکند.
یکی از نقاط قوت کتاب، استفاده از چارچوب گفتمانی است که اجازه میدهد نویسنده فراتر از روایت تاریخی رفته، به تحلیل عمیق روابط قدرت بپردازد.
«گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر؛ با تأکید بر جایگاه دانشگاه الازهر» در ۴۱۲ صفحه بههمت دانشگاه بینالمللی مذاهب اسلامی منتشر شده است.
نظر شما :